ایران باستان برای قرنها مهد آزادی اقتصادی بوده است؛
چگونه به رشد و آزادی اقتصادی برگردیم؟

نوروز در فرهنگ ایرانی و به صورت کلی اولین روزهای یک سال جدید، مشابه سایر کشورها و فرهنگها، مقطعی است برای نگاه به گذشته و تفکر در آنچه انجام دادهایم و همچنین زمان خوبی برای فکر کردن به آنچه در آینده باید انجام دهیم. هدف، در نهایت، این است که سال جدید را بهتر از سال گذشته بسازیم. اما در اصطلاحات اقتصادی، این «بهتر» معمولا به معنای «ثروتمندتر» توصیف میشود. اینجا وقتی به ثروتمندتر اشاره میکنیم به صورت کلی و در مجموع منظورمان ثروتمندتر به معنای واقعی و نه فقط انباشتن پول بیشتر است.
پول مفید است، البته که هست، اما هدف اصلی از تلاش و کوشش، خود پول نیست بلکه هدف اصلی، به دست آوردن زندگی بهتر برای تکتک ما در جامعهای رو به رشد است. آنچه در اقتصاد با عنوان تولید ناخالص داخلی GDP میشناسیم معمولا به واحد پول سنجش میشود، اما واقعیت این است که این GDP فقط یک مفهوم انتزاعی یا یک سنجش به واحد پولی نیست، بلکه قرار است چیزی باشد که در زندگی روزمره به صورت واقعی لمس میکنیم. در نتیجه، با چنین رویکردی، اندازه و مقدار GDP یا تولید ناخالص داخلی میتواند معنایی فراتر از این شاخص داشته باشد.
اندازه GDP میزان ارزش افزودهای است که از تلاش همه ما به طور جمعی به دست میآید. این GDP همچنین، در تعریفی دیگر، درآمد همه ما و نیز مقداری است که میتوانیم به طور جمعی مصرف کنیم. خلاصه، با اینکه افزایش GDP و رشد اقتصادی تنها هدف برای یک زندگی خوب نیست، اما با توجه توضیحی که عرض شد میتوان گفت بیشتر بودن و ثروتمندتر بودن به طور کلی، بهتر است. بنابراین، اگر رشد اقتصادی و تولید ناخالص داخلی بزرگتر چیزی باشد که فکر میکنیم ممکن است سال آینده را بهتر از سال گذشته کند و سپس سال بعد و بعد از آن، چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا این اتفاق بیفتد؟
اولین قدم این است که بپذیریم هیچ دلیل مفهومی وجود ندارد که ایران نتواند شبیه یا حتی ثروتمندتر از اروپای غربی باشد. دو هزار سال پیش ایران بسیار ثروتمند بود. قبلا در ویدئویی که از سوی «دنیای اقتصاد» منتشر شده، عرض شد ایران در زمانی مهد آزادی اقتصادی و کانون ثروت بوده که حتی بخشهایی از اروپا در حد ایران آزاد و ثروتمند نبودهاند. همانطور که کارهای آنگوس مدیسون به ما میگوید زمانی پرشیا شاید به اندازه روم ثروتمند نبود، اما از بیشتر بخشهای آن امپراتوری ثروتمندتر بود. کسانی که در سایر کشورها با ایرانیها روبهرو شده باشند - همانطور که ما تجربهاش را داریم - تصدیق میکنند که نمیشود گفت ایرانیها استعداد تجارت و کسبوکار ندارند. بلکه برعکس، همانطور که دیدهایم ایرانیان مهاجر معمولا از جوامع میزبان خود ثروتمندتر هستند.
لطفا به این نکته مهم توجه داشته باشیم که این سابقه تاریخی درخشان الزاما به دلیل وجود یا عدم وجود نفت یا گاز نیست. تنها منبع واقعی هر اقتصادی، مردمی هستند که در آن زندگی میکنند. ایران میتواند به همان نسبتی که پرشیا در گذشته ثروتمند بود امروزه نیز با توجه به وجود فناوریهای مدرن حتی ثروتمندتر نباشد. این موضوع همچنین ربطی به موضوع اخلاقیات مردم یا حتی ارزشهای شرعی ندارد.
هیچ شکل یا ساختاری از فعالیت اقتصادی مفید وجود ندارد که نتواند به شکلی با شریعت سازگار شود. حتی شاید واقعا ربطی به اشکالی از سوسیالیسم یا کاپیتالیسم هم نداشته باشد. مطمئنا ما فکر میکنیم کاپیتالیسم بسیار بهتر است، اما اگر بخواهیم کاپیتالیسم را درست تعریف کنیم در واقع کاپیتالیسم چیزی جز ابزاری مفید برای رعایت حقوق مالکیت خصوصی به منظور مولدسازی داراییهای اقتصادی نیست. ادعا میشود که ۹ مورد از ۵۰ زنجیره بزرگ خواربارفروشی در آمریکا متعلق به کارکنان هستند و شاید این حالت یک شکل اشتراکی از مالکیت است. لازم به ذکر است دو مورد از شش سوپرمارکت زنجیرهای و بزرگ بریتانیا به صورت جمعی و نه شخصی، مالکیت دارند.
موضوع را میتوان با یک داستان توضیح داد. در سال ۱۹۸۹، بوریس یلتسین، که در آن زمان هنوز شهردار مسکو بود، به آمریکا سفر کرد و به یک سوپرمارکت محلی به نام راندالز رفت. گفته میشود آقای یلتسین وقتی متوجه شد یک آمریکایی از قشر متوسط به چه امکاناتی دسترسی دارد گریست و اشکهای تلخی از چشمهایش سرازیر شد که چرا اتحاد جماهیر شوروی، با برنامهریزی و سوسیالیسم علمیاش، نمیتوانست به همان خوبی عمل کند؟ یا در واقع، آیا نباید بهتر عمل میکرد؟ ما فکر میکنیم پاسخ در کاپیتالیسم نیست، بلکه در «بازارها» است. سوپرمارکت زنجیرهای راندالز تنها ۲۰ سال قبل از بازدیدی که یلتسین داشت تاسیس شده بود و چون عملکرد خوبی داشت توانست رشد کند. اما در این میان، همچنان یک راز اصلی نهفته است که در ادامه این یادداشت عرض میشود.
بازارهای آزاد به گونهای اهمیت دارند که مفاهیم کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دیگر موارد در مقایسه با آن چندان اهمیت ندارند. کلمه «آزاد» در اینجا به معنای بدون مقررات یا بدون قوانین حاکم بر آنچه میتوان انجام داد نیست، بلکه به این معناست که هیچکس برای انجام کاری به «مجوز» نیاز ندارد. آقای راندال (موسس سوپرمارکت زنجیرهای راندالز) کاملا آزاد بود که یک سوپرمارکت تاسیس کند. همانطور که هر کس دیگری در اقتصاد آمریکا میتوانست و میتواند یک دکه یا مغازهای برای فروش همبرگر، یک مغازه تعویض لاستیک، یک شرکت کامپیوتری یا یک شرکت نفتی تاسیس کند. برخی جاهایی که فکرش را نمیکنید حتی آزادتر هستند – در سوئد هر دو معلم میتوانند یک مدرسه باز کنند و دولت برای هر دانشآموزی که در آن شرکت کند، چک آموزشی میفرستد.
اگر قواعد را رعایت کنید، میتوانید هر فعالیت اقتصادی که میخواهید انجام دهید، یا فقط انجام آنچه را میخواهید ادامه دهید. مفهومی که عرض شد همان قلب تپنده و راز یک اقتصاد بازار آزاد است. از این طریق ما انسانها متوجه میشویم چه کاری باید انجام شود و چگونه باید انجام شود. همه کارها و همهچیز را امتحان کنید – بعد از امتحان کردنهاست که متوجه میشویم کدامیک کار میکند یا از کدام کار جواب میگیریم. در واقع اینگونه متوجه میشویم کدام کار بهتر و مفیدتر و کدام کار کمفایدهتر است. جواب گرفتن از ایدهها با این معیار، سنجش و تعریف میشود که ببینیم مردم تا چه حدی از محصولات و نتایج ایدهها از طریق خرید و پرداخت پول استقبال میکنند. متوجه هستیم که شاید بحث مفصلتر از این باشد اما لازم است ما متوجه آن قلب تپندهای باشیم که کل سیستم را، مانند بدن خودمان، زنده نگه میدارد. آن قلب تپنده را اگر از دست بدهیم دیگر هیچ چیز کار نمیکند.
در شوروی آنچه مشکلساز بود برنامهریزی متمرکز اقتصادی توسط بوروکراتهای مرکزی بود. مشکلشان این بود ولی راهحلشان چه بود؟ چاره کارشان بازارهای آزاد بود و هست. یکی از مهمترین بخشهای بازارهای آزاد، بازرگانی و تجارت بین کشورهاست. اگر قرار بود همه چیز را در خانه بسازیم ایران الان باید ثروتمند میبود. با این پیشفرض که ما انسانهایی اخلاقی و درستکار هستیم، آرزوی ما این نیست که سال جدید و همه سالهای بعدی فقط برای شخص ما بهتر باشد، بلکه آرزو میکنیم سال جدید برای همه بهتر باشد؛ و این آرزو از نظر ما مساوی است با آرزوی بازارهای آزادتر و آزادی بیشتر در بازارها، چون این روش تنها راه برای رشد و پیشرفت است. اقتصاد سیاسی، دشواریها و ظرافتهای خود را دارد، قطعا همینطور است. اما با همه پیچیدگیهایش موضوعی بهشدت ساده است. راهکار این است که همه کارها و همه چیز را امتحان کنیم. بعد از امتحانکردنهاست که متوجه میشویم کدامیک کار میکند یا از کدام کار جواب میگیریم. آزاد بودن برای تست کردن و امتحان کردن فعالیتهای اقتصادی همان راهی است که میتواند ما را امیدوار کند تا بتوانیم در مجموع ثروتمندتر بشویم.
* ژورنالیست بریتانیایی و نویسنده کتاب ۲۰ مغلطه اقتصادی
** تحلیلگر اقتصادی