غیبت کارگزار ادبی و بحران مخاطب

البته قطعاً ناشرها از چنین کسانی خوششان نخواهد آمد که هم از حسابوکتاب سر درمیآورند و بهمثابه میانجیهایی، سرمایه فرهنگی کلی کشور را ارتقا میدهند و هم از حق نویسندگان در برابر ناشران دفاع میکنند و در این میان، از زندگی خوبی هم برخوردار میشوند. با یک چرخ کوتاه در سایتهای مختلف فهمیدم میانگین درآمد یک کارگزار ادبی متوسط در ممالک غربی، بین سی تا پنجاههزار دلار است. فقط در یک سال. تازه این برای آنهایی است که با نویسندههای جوان کار میکنند. آنهایی که دستشان به نویسندههای پرفروش برسد که خیلی بیشتر از اینها عایدشان میشود. خودکار هم که بیل زدن ندارد و اصطلاحاً جزو مشاغل لوکس محسوب میشود.
ایجنتهای ادبی، ازنظر شهرت هم کم از خود نویسندهها ندارند. برای مثال گئورگ بورشارت، کارگزار ادبی ساموئل بکت و میشل فوکو در آمریکا از شهرتی بسیار بیشتر از خیلی نویسندگان آمریکایی در فضای روشنفکری ایالاتمتحده برخوردار است. کارگزار ادبی، در اصل یک دلال و کارشناس ادبی خبره است که بنا بهضرورت باید از هوش اجتماعی و عاطفی بسیار بالایی برخوردار باشد. نگاهی گذرا به شخصیت و زندگی برخی از بزرگترین کارگزاران ادبی دنیا این را به ما ثابت میکند. آنها برخلاف لَلِههای ادبی، اهدافی ملی و انسانی را دنبال کردند و سهم بسزایی در اشاعه فرهنگ و ارزشهای انسانی در جامعه داشتهاند.
اما رسیدن بهجایی که ما در فضای ادبیمان کارگزار ادبی داشته باشیم، درگرو فهم درست از شبکهای است که در کار معامله سرمایه فرهنگی نویسندگان و چهرههای فرهنگی باشد. آژانسهای ادبی و شبکههای پرقدرت و مستقلی که بتوانند نویسندگان را به جامعه بشناسانند. آنهم به شکلی دموکراتیک نه مافیایی. وگرنه آنها هم پس از مدتی تمام اردوگاههای موقتی که در اختیارشان گذاشتهشده را بهواسطه ابزار نقد، واگذار خواهند کرد.
در پایان بد نیست تا کمی از زبان گئورگ بورشارت درباره کارش بشنوید که در مصاحبه با پاریس ریویو برایمان گفته: «اولش حتی نمیدونستم کارگزار ادبی چی هست و چی کار میکنه. اصلاً بهعنوان یه شغل مطرح نبود. نمیتونستی توصیهنامهای دریافت کنی که توش نوشتهشده باشه ایشون کارگزار ادبی ما بودند. ناشرها به ما به چشم پارازیت نگاه میکردند. موی دماغ. خیلی که میخواستن مودب باشن میگفت نفر وسط (...). بعد که رفتم نیویورک شروع کردم برای آلبرکامو تبلیغ کردم و دوتا آگهی سفارش دادم که توی تایمز چاپ شد. اینطوری بیگانه آلبرکامو توی نیویورک به چاپ رسید و منم ۳۵۰ دلار خرجدررفته گیرم اومد.» او در ادامهی این مصاحبه میگوید بسیار برایش مهم بوده تا با نویسندگانی کار کند که علیه فاشیسم باشند و کتابهای ضد نازیسم برایش ارزشی فراتر از یک پروژه تجاری داشتند.
اینکه در تمام این سالها، ما حتی یک خط درباره خدمت و اهمیت کارگزاری ادبی به ادبیات و هنر و فرهنگ در جوامع توسعهیافته نخواندهایم خودش جای تعجب دارد. اینکه همهجا صحبت از بحران مخاطب هست اما کسی فکر نمیکند که مخاطب خودبهخود به وجود نمیآید، کسی هست که روی این مساله بهطور مشخص و جدی کار میکند. مخاطب وجود ندارد، مخاطب ساخته میشود.