Copy-of-Copy-of-Feature-Images-7 copy

نظرسنجی‌های اخیر نشان داده‌اند که ۶۱درصد از مردم معتقدند افزایش تعرفه‌ها به ضرر آمریکایی‌های عادی خواهد بود؛ درحالی‌که تنها ۱۴درصد آن را مفید می‌دانند. ۷۶درصد نیز انتظار دارند که تعرفه‌ها موجب افزایش قیمت‌ها شوند. همچنین اکثریت قاطع با اقدامات تعرفه‌ای خاص ترامپ علیه کانادا و مکزیک مخالفت کرده‌اند. بنابراین مقبولیت تعرفه‌های ترامپ زیر سوال است. اقتصاددانان جریان اصلی نیز ادعای دولت مبنی بر اینکه این برنامه تعرفه‌ای «کسری تجاری آمریکا را به‌طور قابل‌توجهی کاهش خواهد داد» رد کرده‌اند. برخلاف تعرفه‌های گذشته که معمولا از سوی گروه‌های ذی‌نفع خاص در صنایع بهره‌مند حمایت می‌شدند، به نظر نمی‌رسد هیچ تلاش هماهنگ لابی‌گری پشت برنامه‌ی فعلی ترامپ باشد.

اقتصاد نیز رای خود را علیه برنامه تجاری کاخ سفید صادر کرده است. در زمان نگارش این متن، شاخص داوجونز بیش از ۱۰ درصد و S&P 500 نزدیک به ۱۵درصد از ارزش خود را از زمان آغاز به کار ترامپ در ژانویه از دست داده‌اند. بازار به‌طور کلی از تعرفه‌ها خوشش نمی‌آید؛ اما از بی‌ثباتی ناشی از اجرای شتاب‌زده آنها نیز بیزار است. در ساده‌ترین تحلیل، پافشاری رئیس‌جمهور بر تعرفه‌ها ریشه در باور ایدئولوژیک او دارد. در نهایت، ترامپ خود را «مرد تعرفه» معرفی کرده است و حمایت از سیاست‌های حمایت‌گرایانه شاید پایدارترین مولفه‌ نظام اعتقادی سیاسی او طی ۴۰سال گذشته باشد.

با این حال، سیاست فعلی تعرفه‌ای او بی‌ثبات، فاقد تعریف مشخص و درهم‌ریخته است. توجیهات آن بین اهداف ناسازگار نوسان دارد؛ از یک‌سو محافظت از صنایع داخلی از طریق محدودسازی واردات و از سوی دیگر افزایش درآمد مالیاتی از همین واردات در قالب طرحی برای جایگزینی مالیات بر درآمد به‌عنوان اهداف این برنامه‌ها معرفی می‌شود. زمانی که ترامپ تهدید به وضع تعرفه می‌کند و سپس آن را پس می‌گیرد تا امتیاز دیپلماتیک بگیرد، تعرفه‌ها تنها ابزاری برای مذاکره هستند. وقتی چند روز بعد همان کشور را مشمول تعرفه می‌کند، ادعا می‌شود که این پاسخ به «بحران» امنیت ملی در مرز یا طرحی برای جبران تولید فولاد چین از طریق مالیات بر فولاد کاناداست. وقتی بازارها سقوط می‌کنند، گفته می‌شود که این بخشی از بازی شطرنج چهار‌بعدی برای بازسازی اقتصاد جهانی است.

موضع‌گیری‌های دولت درباره خطر رکود ناشی از تعرفه‌ها هر ساعت تغییر می‌کند: از انکار تهدید اقتصادی گرفته تا القای اینکه یک «بازتنظیم» عمدی در نظام تجاری جهانی در حال وقوع است. این بی‌ثباتی در سیاست‌ها و پیام‌ها شباهت چندانی به تعرفه‌های فولادی دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ ندارد. آنها هرچند باعث افزایش قیمت برای مصرف‌کنندگان و از بین رفتن حدود 142هزار شغل به‌صورت خالص شدند، اما در عین حال به چند هدف مشخص سیاست خارجی محدود بودند. اما این‌بار با نمایشی کاملا آشفته طرفیم. این سردرگمی نتیجه نبردی ایدئولوژیک در درون کاخ سفید است. اگرچه ترامپ تیمی اقتصادی از «مردان تعرفه‌» همفکر برای اجرای سیاست‌هایش گرد آورده است، اما به نظر می‌رسد مشاورانش درباره هدف نهایی این تعرفه‌ها با یکدیگر اختلاف دارند. آشفتگی دو ماه گذشته بازتاب رقابت آنها برای جلب نظر رئیس‌جمهور است، رقابتی میان اهداف متفاوت از قبیل حمایت‌گرایی کلاسیک، درآمدزایی مالیاتی و طرحی بلندپروازانه برای کاهش ارزش دلار و «بازتنظیم» اقتصاد جهانی. در حال حاضر، به نظر می‌رسد در دولت ترامپ حدود پنج اردوگاه متفاوت تعرفه‌ای وجود دارد. با توجه به اینکه بدنه اصلی اقتصاددانان به‌شدت با تعرفه‌ها مخالفند، تقریبا همه‌ «مردان تعرفه‌» ترامپ از حاشیه‌ رشته اقتصاد می‌آیند. اما این دیدگاه‌های حاشیه‌ای نیز با یکدیگر توافق ندارند، چنان‌که با یک بررسی کوتاه از فضای سیاستگذاری تعرفه‌ای می‌توان به این موضوع پی برد.

حمایت‌گرایان کلاسیک

این دیدگاه بیشترین شباهت را به باورهای شخص ترامپ و مشاور ارشد تجاری‌اش، پیتر ناوارو، دارد. حمایت‌گرایی کلاسیک معتقد است که تجارت بین‌المللی یک بازی جمع صفر است که بر اساس حفظ مازاد صادرات نسبت به واردات تعیین می‌شود. طرفداران این دیدگاه در کاخ سفید، کسری تجاری را نشانه‌ای می‌دانند که توافقات تجاری طوری طراحی شده‌اند که به ضرر آمریکا تمام شوند. تعرفه‌ها، از نظر آنها، ابزار سیاستی‌ای هستند با حفاظت از تولیدکنندگان داخلی و جریمه خارجی‌ها، این توازن را بازمی‌گرداند. این ایده بر پایه‌ سوءبرداشت از یک رابطه حسابداری ساده بنا شده است. تندروهای ضدکسری تجاری فقط به هزینه‌های صرف‌شده برای کالاها و خدمات خارجی توجه می‌کنند، بی‌آنکه متوجه ورود سرمایه خارجی متناظر آن شوند. آنها همچنین به اشتباه تصور می‌کنند که تعرفه‌ها عمدتا به ضرر تولیدکنندگان خارجی هستند؛ زیرا یک مالیات تنبیهی بر کالاهایشان وضع می‌کند. این ایده اساس «فرمول تلافی‌جویانه» ترامپ بود که به‌شدت مورد تمسخر قرار گرفت. 

این فرمول، وجود کسری تجاری را به اشتباه به‌عنوان نشانه‌ای از موانع تجاری خارجی تفسیر می‌کند و سپس یک «نرخ» بی‌معنی محاسبه می‌کند: اختلاف خالص میان صادرات و واردات تقسیم بر ارزش واردات و سپس تقسیم بر دو! اینکه گفته می‌شود که ناوارو این فرمول را خودش طراحی کرده و اکنون در رسانه‌ها تبدیل به سخنگوی اصلی آن شده است، نشان می‌دهد که او حتی ریاضیات ابتدایی را هم نمی‌فهمد، چه برسد به اقتصاد تجارت. با اینکه این ترفند آماریِ ناوارو بی‌پایه است، آثار سنگین و منفی آن بر اکثر آمریکایی‌ها وارد خواهد شد. برخلاف ادعاهای حمایت‌گرایان کلاسیک، هزینه‌های تعرفه‌ها نهایتا به مصرف‌کننده منتقل می‌شود. این تعرفه‌ها نه‌تنها کسری تجاری را اصلاح نمی‌کنند، بلکه در نهایت به ضرر صادرکنندگان آمریکایی نیز تمام می‌شوند؛ زیرا صادرکنندگان در بازار جهانی «پذیرنده قیمت» هستند و ناچارند افزایش هزینه‌ مواد اولیه ناشی از تعرفه‌ها را خودشان جذب کنند. دوما، چون این نوع تعرفه‌ها معمولا موجب جنگ‌های تجاری تلافی‌جویانه در خارج می‌شوند که طی آن کشورها، صادرکنندگان آمریکایی را هدف تعرفه‌های تنبیهی قرار می‌دهند و آنها را از بازارهای بین‌المللی محروم می‌کنند.

نئومرکانتیلیست‌ها

اگرچه نئومرکانتیلیست‌ها از نظر تمرکز بر کسری تجاری شباهت زیادی به حمایت‌گرایان کلاسیک دارند، اما رویکرد آنها به حمایت از تعرفه‌ها تاریخی‌تر است.خود ترامپ برخی از این استدلال‌ها را از طریق احیای عجیب شخصیت ویلیام مک‌کینلی، رئیس‌جمهور آمریکا در سال‌های ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱ و نام‌گذار اصلی یک طرح بسیار حمایت‌گرایانه در سال۱۸۹۰، به کار گرفته است. دیگر صداهای نئومرکانتیلیستی در دولت ترامپ شامل معاون رئیس‌جمهور، جی‌دی ونس، و مشاور سیاست داخلی او، ولز کینگ می‌شود. کینگ که پیش‌تر از کارکنان سنا برای ونس بوده، به‌عنوان مدیر تحقیقات اندیشکده American Compass فعالیت می‌کرد که طرفدار تعرفه‌هاست. مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ترامپ نیز گهگاه در طول فعالیتش در سنا به این دیدگاه تمایل نشان داده است.

نئومرکانتیلیست‌ها توسعه اقتصادی ایالات متحده را مدیون ایدئولوژی گمنامی از قرن نوزدهم به نام «سیستم آمریکایی» می‌دانند. این ایده نخستین‌بار در سال۱۸۲۴ توسط سناتور کنتاکی، هنری کلی مطرح شد و هدف آن رسیدن به نوعی «هماهنگی» اقتصادی در داخل کشور از طریق مجموعه‌ای از تعرفه‌ها، مقررات و یارانه‌های دولتی بود. جوهره این نظریه چنین بود که برنامه‌ریزی دولتی می‌تواند تولیدکنندگان مواد اولیه داخلی را با کارخانه‌داران داخلی همسو و نیاز به واردات خارجی را حذف کند و اقتصادی خودکفا و تا حدی منزوی ایجاد کند. برنامه کلی در قرن نوزدهم طرفداران زیادی داشت، با این حال، توماس جفرسون و جیمز مدیسون آن را خیانتی به اصول بنیان‌گذاران آمریکا می‌دانستند. این دیدگاه چند دهه پس از جنگ داخلی غالب شد و سیاست تعرفه‌ای آمریکا را تا جنگ جهانی دوم تحت تاثیر قرار داد. 

سیستم آمریکایی پشتوانه ایدئولوژیک تعرفه فاجعه‌بار اسموت-هاولی در سال۱۹۳۰ بود. با مواجهه با سقوط بازار سهام در سال۱۹۲۹، طرفداران این سیستم تعرفه‌ها را به‌عنوان یک بسته «تحریک اقتصادی» پیشنهاد دادند که قرار بود کشور را از آثار مخرب رکود جهانی مصون دارد. اما در عمل باعث فروپاشی تلافی‌جویانه تجارت جهانی شد و رکود را شدیدتر کرده و به رکود بزرگی که یک دهه به طول انجامید، دامن زد. چرخش سیاست‌ها پس از جنگ جهانی دوم به سمت تجارت آزاد که امروز از سوی طرفداران تعرفه مورد انتقاد است، دقیقا پاسخی به شکست‌های اسموت-هاولی بود.نئومرکانتیلیست‌های امروزی این میراث مشکوک را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند و ادعا می‌کنند -بر خلاف تمام شواهد تجربی- که تعرفه‌ها در اواخر قرن نوزدهم موتور صنعتی‌سازی آمریکا بودند. در میان پیروان امروزی سیستم آمریکایی نوعی فضای توطئه‌آمیز و همراه با کینه وجود دارد که در سخنرانی‌های ترامپ نیز مشهود است؛ مثلا وقتی ادعا می‌کند کشورهای دیگر با تجارت آزاد «آمریکا را غارت کرده‌اند» یا داستان‌های پیچیده درباره یک حلقه قاچاق مواد مخدر در مرز شمالی با کانادا که عمدتا خیالی است. 

چنین اتهاماتی که از دیرباز در این بحث‌ها وجود داشته‌اند، ریشه در انگلیس‌ستیزی قرن نوزدهم دارند و در قرن بیستم توسط عوام‌گرایی اقتصادی پت بوچانان در دهه۱۹۹۰ و توهمات پارانوییدی فرقه سیاسی لیندون لاروش احیا شده‌اند. (لاروشی‌ها معتقد بودند تعرفه‌های حمایتی برای محافظت از اقتصاد آمریکا در برابر یک توطئه بین‌المللی به رهبری بریتانیا برای غرق کردن آمریکا در مواد مخدر ضروری‌اند.) نئومرکانتیلیست‌های امروز باور دارند که آزادسازی تجاری قرن بیستم حاصل یک توطئه بین‌المللی برای تسلط بر اقتصاد آمریکا بوده و جامعه اقتصاددانان نیز در این توطئه دست داشته است. به زعم آنها، اقتصاددانان جریان اصلی، تحت کنترل متعصبان تجارت آزاد هستند که صرفا از سر تعصب مذهبی با تعرفه‌ها مخالفند. این دست استدلال‌ها اکنون در گفته‌های اورن کاس از American Compass رواج یافته‌اند. از نظر تاثیرگذاری روزمره، این گروه عجیب‌وغریب مستقیما در تعیین نرخ‌ها و سیاست‌های تعرفه‌ای دولت نقش ندارد. فرمول ساختگی ناوارو -با نمادهای یونانی و استنادهای نادرست از ژورنال‌های علمی در مقایسه با استدلال‌های نئومرکانتیلیست‌ها، مظهر دقت ریاضی محسوب می‌شود! با این حال، نئومرکانتیلیست‌ها به ترامپ چارچوب معرفتی جایگزینی داده‌اند که از طریق آن بتواند مخالفت گسترده اقتصاددانان حرفه‌ای با سیاست‌های تعرفه‌ای‌اش را نادیده بگیرد.

جایگزین‌های مالیات بر درآمد

در بخش دیگری از دولت، جناحی دیگر از «مردان تعرفه‌» ترامپ با استناد به استدلالی تاریخی متفاوت، به حمایت از دیدگاه خود پرداخته‌اند.آن‌ها یادآوری می‌کنند که پیش از تصویب مالیات بر درآمد فدرال در سال۱۹۱۳، عمده درآمد دولت فدرال از تعرفه‌ها تامین می‌شد. برای این گروه، تعرفه‌ها منبع درآمدی دست‌نخورده به‌شمار می‌روند که در نهایت می‌تواند به حذف اداره مالیات (IRS) و بازگرداندن نظام مالیاتی قرن نوزدهمی منجر شود. وزیر بازرگانی، هاوارد لوتنیک به‌عنوان یکی از مدافعان اصلی این استراتژی «جایگزینی مالیاتی» مطرح شده است. ترامپ نیز بارها از این ادبیات بهره برده است. او در سخنرانی تحلیف خود پیشنهاد جایگزینی IRS با نهادی به نام «اداره درآمد خارجی» را مطرح کرد؛ اقدامی که نشان می‌دهد دیدگاه او با لوتنیک همراستاست. 

لوتنیک همچنین اخیرا پیشنهاد حذف مالیات بر درآمد را برای کسانی که کمتر از ۱۵۰هزار دلار درآمد دارند، ارائه داده است. اما استراتژی جایگزینی مالیات بر درآمد با مشکل‌های زیادی مواجه است. اگرچه در گذشته تعرفه‌ها منبع اصلی درآمد فدرال بودند، اما این موضوع مربوط به دورانی است که سطح هزینه‌های دولت فدرال بسیار پایین‌تر از امروز بود. در شرایط کنونی، درآمد حاصل از مالیات بر درآمد حدود 2.5تریلیون دلار در سال است؛ درحالی‌که ارزش کل واردات حدود ۳تریلیون دلار است. این به آن معناست که برای جایگزینی درآمد مالیاتی باید تعرفه‌ای معادل 83درصد بر تمام واردات اعمال شود؛ آن هم به شرط غیرواقع‌بینانه‌ای که حجم تجارت کاهش نیابد.

مشکل دوم استراتژی جایگزینی مالیات در اینجاست که برای اخذ مالیات از طریق تعرفه، کالاهای وارداتی باید فیزیکی وارد کشور شوند. این موضوع مستقیما با هدف‌های محافظه‌کاران کلاسیک و نئومرکانتیلیست‌ها در تضاد است که به‌دنبال کاهش واردات و حمایت از تولید داخلی هستند. به بیان ساده‌تر، تعرفه‌ها یا باید برای کسب درآمد اعمال شوند یا برای حمایت از صنایع داخلی، نه هر دو همزمان.

بلوف‌زن‌های مذاکره‌گر

گروه چهارمی در دولت ترامپ وجود دارد که تعرفه‌ها را ابزار مذاکره برای دستیابی به اهداف راهبردی در عرصه بین‌الملل می‌دانند. ترامپ با تهدید به اعمال تعرفه علیه متحدان و دشمنان، تلاش می‌کند آنها را به مجموعه‌ای از اصلاحات وادار کند: کنترل مهاجرت و مواد مخدر در مرزها، افزایش بودجه نظامی توسط اعضای ناتو، یا حذف موانع تجاری علیه آمریکا. حتی برخی کشورها که با رژیم‌هایی مانند ونزوئلا تجارت می‌کنند نیز هدف این سیاست‌ها قرار گرفته‌اند. پیام آشکار این سیاست آن است که اگر کشوری در برابر تهدید تعرفه‌ها تسلیم شود و سیاست‌هایش را تغییر دهد، ممکن است از جریمه‌های تجاری معاف شود یا حتی به شریک تجاری ترجیحی آمریکا تبدیل شود. کوین هستت، مدیر شورای ملی اقتصاد، از مدافعان اصلی استراتژی «رابطه متقابل» است. 

خود ترامپ نیز با اظهارات و تغییرات پیاپی در سیاست‌های تعرفه‌ای، به نوعی همین مسیر را طی کرده است. هستت، بر خلاف سایر مقامات، گاهی نسبت به حمایت‌گرایی ایدئولوژیک تردید نشان داده و اخیرا مدعی شده که هدف نهایی کاخ سفید، ایجاد نظام تجاری آزادتر است. با این حال، دو مشکل اصلی در این رویکرد وجود دارد. اول اینکه آمریکا پیش از دوران ترامپ نیز یکی از کشورهای دارای موانع تجاری بالا در میان اقتصادهای توسعه‌یافته بود. بنابراین کاهش متقابل تعرفه‌ها مستلزم کاهش موانع تجاری خود آمریکا نیز هست. دوم اینکه، برای موفقیت استراتژی مذاکره‌ای، تهدید به اعمال تعرفه باید واقعی و معتبر باشد. اگر کشورهای دیگر باور نکنند که آمریکا تعرفه‌ها را واقعا اعمال می‌کند، این تهدید کارآیی خود را از دست می‌دهد. تغییرات مداوم در سیاست‌ها و اهداف، موقعیت مذاکره‌ای آمریکا را تضعیف کرده و اعتماد بین‌المللی را از بین برده است. متاسفانه، به‌نظر می‌رسد ترامپ تمام برگ‌های برنده خود را در دو ماه اول دوره ریاست‌جمهوری‌اش بازی کرده است، بدون آنکه موفقیت چشم‌گیری به‌دست آورد.

متعادل‌کنندگان تجاری

متعادل‌کنندگان تجاری احتمالا خطرناک‌ترین جناح در سیاست تعرفه‌ای ترامپ هستند؛ چراکه اهدافی کلان برای بازسازی ساختار اقتصاد بین‌الملل دارند. رهبر این جناح، استفن میران، رئیس شورای مشاوران اقتصادی ترامپ است. او قبل از انتصاب، سندی با عنوان «راهنمای بازسازی نظام تجارت جهانی» منتشر کرد که برخی آن را طرح اصلی سیاست تعرفه‌ای دولت می‌دانند.ترامپ نیز با عباراتی نظیر «روز آزادی» که برای اعلام تعرفه‌های ۲ آوریل به‌کار برد، به همین تفکر اشاره کرده است. درحالی‌که حمایت‌گرایان کلاسیک معتقدند کسری تجاری مشکل‌ساز است، متعادل‌کنندگان دلیل این کسری را «ارزش‌گذاری بیش‌ازحد دلار» می‌دانند؛ پدیده‌ای که به‌واسطه نقش دلار به‌عنوان ارز ذخیره جهانی ایجاد شده است. میران پیشنهاد داده که با توافقی مشابه توافق «پلازا» با عنوان «پیمان مارالاگو»، ارزش دلار به‌شکلی مدیریت‌شده کاهش یابد. اما این طرح پیچیده با واقعیت‌های سیاسی و اقتصادی همخوانی ندارد. این ایده فرض می‌گیرد که کشورهای دیگر با میل خود ارز خود را به دلار گره می‌زنند و بدهی‌های آمریکا را با اوراق قرضه صدساله جایگزین می‌کنند. 

چنین اجماعی در سطح جهانی به‌هیچ‌وجه وجود ندارد. میران در سخنرانی خود پس از اعلام تعرفه‌های «روز آزادی» گفت که اجماع اقتصادی علیه تعرفه‌ها «اشتباه» است؛ اما هیچ مدرکی جز عقاید شخصی خود ارائه نکرد. حتی مقاله‌ای که او از آن برای توجیه تعرفه ۲۰درصدی استفاده کرده، توسط نویسندگان اصلی‌اش مورد انتقاد قرار گرفته است. او همچنین کشورهای دیگر را تهدید کرد که برای رهایی از تعرفه‌ها باید یا آنها را بپردازند یا به‌قول او «رفتارهای ناعادلانه» خود را متوقف کنند یا تسلیحات آمریکایی بخرند یا کارخانه‌های خود را به آمریکا منتقل کنند یا حتی مستقیما به خزانه‌داری آمریکا پول بدهند! میران اخیرا در مصاحبه‌ای با بلومبرگ دفاعی عجیب از تعرفه‌ها ارائه داد و نشان داد که حتی مفاهیم پایه‌ای مانند کشش قیمتی را درک نمی‌کند. او به‌اشتباه تصور می‌کند که کشورهای خارجی بار تعرفه را به دوش می‌کشند، درحالی‌که مطالعات نشان می‌دهد عمده این بار بر دوش مصرف‌کنندگان آمریکایی و به‌ویژه صادرکنندگان آمریکایی است.

در حال حاضر مشخص نیست کدام‌یک از این پنج جناح در کاخ سفید دست بالا را دارد  و این دقیقا مشکل ماست. هر یک از این ایدئولوژی‌های تعرفه‌ای به‌تنهایی خطرناکند، رقابت همزمان آنها که جای خود دارد. حمایت‌گرایی کلاسیک ممکن است باعث جنگ تجاری شود. استراتژی جایگزینی مالیات ممکن است شکست بخورد و منجر به دوبرابر شدن مالیات بر مردم شود. در بدترین حالت، برنامه میران برای کاهش ارزش دلار ممکن است رکود جهانی ایجاد کند و سیاست‌های مبتنی بر بلوف، اعتبار آمریکا را در جهان نابود کرده است. نکته مهم‌تری نیز از تنوع اهداف متضاد و حضور افراد مختلف با دیدگاه‌های تعرفه‌ای در اطراف ترامپ می‌توان آموخت: وقتی این اهداف با هم دنبال شوند، نتیجه چیزی جز آشفته‌کاری، سیاست‌های متناقض و نوسانات بی‌ثبات نخواهد بود. در نتیجه، بی‌ثباتی تعرفه‌ای و هرج‌ومرج اقتصادی به وجود می‌آید که هزینه‌ای جدی برای سلامت اقتصاد آمریکا به همراه دارد.

  سموم حمایت صنعتی

  تجارت دریایی در بن‌‌‌‌‌بست تعرفه‌‌‌‌‌ها