کار و زندگی هوشمندانه با متد «کار معکوس»

مسیر پیش‌‌‌فرض این‌گونه است که بعد از پایان مدرسه یا دانشگاه دنبال کاری می‌‌‌گردیم که با علاقه‌‌‌مندی‌‌‌ها یا تخصصمان هم‌‌‌راستا باشد. بعد از مدتی جست‌‌‌وجو بالاخره شرکتی پیدا می‌شود که استخدامتان می‌کند و ما کارمان را از پایین‌‌‌ترین سطح ممکن در آن سازمان شروع می‌‌‌کنیم. این کارفرماست که تصمیم می‌گیرد برای کارمان باید چقدر حقوق دریافت کنیم و ما هم به مرور یاد می‌‌‌گیریم که پله‌‌‌های نردبان ترقی شغلی را پشت سر بگذاریم. هر هفته یا هر ماه مبلغی به حساب بانکی‌‌‌مان واریز می‌شود و با آن هزینه‌‌‌های سبکی از زندگی را پرداخت می‌‌‌کنیم که با آن پول از پسش برمی‌‌‌آییم؛ هزینه‌‌‌هایی از قبیل اجاره‌‌‌خانه، کارت‌‌‌های اعتباری، قبوض، اقساط ماشین، غذا، سفر، هزینه‌‌‌های درمانی و هرچیز دیگری. بعد همه آن پول به شکل عجیبی از حسابمان ناپدید می‌شود و ما می‌‌‌مانیم تا ماه بعد و پرداخت بعدی.

بعد حقوق دیگری پرداخت و این چرخه تکرار می‌شود و تا جایی ادامه پیدا می‌کند که عمدتا کار به وسیله‌‌‌ای برای به دست آوردن پول کافی تبدیل می‌شود تا بتوانیم هزینه‌‌‌های زندگی را تامین کنیم؛ البته آن زندگی‌‌‌ای که با حقوق دریافتی‌‌‌مان همخوانی دارد. این روندی که من نامش را چرخه کار-پول-زندگی می‌‌‌گذارم، پایان ندارد و خارج شدن از آن می‌تواند خیلی سخت باشد. نسل‌‌‌های متمادی شیوه اصلی کار و زندگی به همین شکل بوده است، اما حالا به دلایل گوناگونی این روند دارد از هم می‌‌‌پاشد و ما این شانس را داریم که رویای روش دیگری را ببافیم.

من برای بخشی از تحقیقات کتاب جدیدم با عنوان «کار معکوس» (Work Backwards)، چند سال گذشته را صرف تحقیق و تفکر درباره نحوه کار کردنمان کردم. درباره مفهوم کار، شادمانی، استرس و موضوعات دیگر صدها مقاله تحقیقاتی خواندم. دور دنیا سفر کردم و زمان زیادی را با ده‌‌‌ها تن از برجسته‌‌‌ترین استادان این حوزه‌‌‌ها گذراندم و با کارکنان صنایع مختلفی مصاحبه کردم. طی این فرآیند، متوجه شدم ما تصور کاملا غلطی از کار و زندگی داریم و همین تفکر اشتباه باعث شده نیروی کار روی هم رفته، فرسوده، بی‌‌‌انگیزه و نگران باشد.

لازم نیست حرف مرا سند بدانید و صرفا به همین حرف اتکا کنید. مطالعات گوناگونی نشان می‌دهند که حتی با وجود افزایش مدل‌‌‌هایی همچون دورکاری و کار ترکیبی، ما بیشتر از قبل کار می‌‌‌کنیم. مایکروسافتی که هر بار با یکی از محصولاتش کار می‌‌‌کنید، داده‌‌‌هایتان را جمع‌‌‌آوری می‌کند و در یک پژوهش، مدت زمانی را که مردم سرتاسر دنیا با نرم‌‌‌افزار کار گروهی «تیمز» کار می‌کنند، رصد کرده و پی برده در دو سال بعد از شروع پاندمی از مارس ۲۰۲۰ که خیلی‌‌‌ها به جای دفتر از خانه کار کردند، طول میانگین روز کاری ۱۳‌درصد یا ۴۶ دقیقه افزایش داشته است.

از طرف دیگر، در حالی که قبلا بیشتر کارکنان حرفه‌‌‌ای در طول روز دو زمان اوج بهره‌‌‌وری داشتند (قبل و بعد از ناهار)، همین پژوهش مایکروسافت نشان می‌دهد که از زمان پاندمی اوج سومی هم ظاهر شده که اواخر شب اتفاق می‌‌‌افتد و نامش را «روز سه اوجی» گذاشته‌‌‌اند.  داده‌‌‌های موسسه گالوپ از کارکنان ۱۵۵ کشور نشان می‌دهد که تقریبا دو‌سوم ما هیچ وابستگی عاطفی به محل کارمان نداریم و فقط نیمی از کارکنان آمریکایی می‌‌‌گویند واقعا از شغلشان راضی هستند. و به گزارش PwC حدود یک‌سوم از کارکنان استرالیایی می‌‌‌گویند از حالا نگرانند که در سه سال آینده تکنولوژی هوش مصنوعی جایشان را بگیرد.

هیچ‌‌‌کدام از این جریان‌‌‌ها تصویر خوشایندی را از آینده کار ترسیم نمی‌‌‌کنند. یعنی در عمل بیشتر کار می‌‌‌کنیم و خوشحالی کمتری داریم. پس چطور می‌توانیم درستش کنیم؟ این سوالی است که میل به حل کردنش مرا از خواب و خوراک انداخته بود و در جست‌‌‌وجوهایم متوجه شدم با اینکه تغییرات ساختاری نحوه عملکرد جامعه دست ما نیست، اما چیزی وجود دارد که در کنترل ماست و آن واکنش فردی ما در مقابل ذهنیتمان نسبت به کار است. برای حل این مشکل باید طرز تفکرمان را معکوس کنیم و به جای ذهنیت کار-پول-زندگی، به زندگی-پول-کار برسیم. کار سخت و عجیبی هم نیست. با سه گام، هرکسی می‌تواند از پس این تغییر مسیر و دگرگونی بربیاید.

گام اول، تغییر جهت است و واضح است که برای این تغییر جهت به یک «نقشه» احتیاج داریم که متشکل از سه چیز است: ‌‌‌معنای زندگی، ارکان و اولویت‌‌‌ها. معنا یعنی بفهمیم کار و زندگی خارج از آن چه معنایی برایمان دارد؛ ارکان سه یا چهار ارزش اصلی هستند که از ما همان فردی را می‌‌‌سازند که هستیم و اولویت‌‌‌هایمان هم به این برمی‌‌‌گردد که آگاهانه تصمیم بگیریم وقتمان را صرف موضوعاتی کنیم که برایمان اهمیت دارند.

بعد از به دست آوردن نقشه، باید یاد بگیرید که حد کفایت برای شما کجاست. این بخش از فرآیند بسیار شخصی است، چون تصور هرکسی از مقدار پول و موفقیتی که احتیاج دارد، متفاوت است و در این زمینه هیچ دو نفری یکسان فکر نمی‌‌‌کنند، اما اینکه بفهمید چه مقدار پول لازم دارید تا از زندگی‌‌‌تان راضی و خوشحال باشید و یک رقم مشخص را روی کاغذ بیاورید، می‌تواند تمرین رهایی‌‌‌بخش فوق‌‌‌العاده‌‌‌ای باشد.

گام نهایی این است که به کار فکر کنید. معمولا اغلب ما از اینجا شروع می‌‌‌کنیم، یعنی قبل از اینکه بدانیم معنای زندگی برای ما چیست و اصلا دنبال چه هستیم و چه اولویت‌‌‌هایی داریم، مستقیم سراغ کار می‌‌‌رویم، اما با این روش، حالا که می‌‌‌دانیم معنای کار و زندگی بیرون از آن برایمان چیست، چه ارکانی داریم و اولویت‌‌‌هایمان چه چیزهایی هستند و چقدر پول لازم داریم، می‌توانیم تمرکزمان را روی نوع کاری بگذاریم که باید انجام دهیم. ما در یک لحظه نادر و تاریخی زندگی می‌‌‌کنیم که می‌توانیم از ابزارهای گوناگون بسیاری برای کار کردن به شیوه‌‌‌های مختلف استفاده کنیم. ابزارهایی از قبیل مدل کار ترکیبی و هفته کاری چهار‌روزه که هر روز شرکت‌های بیشتری به آنها روی می‌‌‌آورند و محبوبیتشان به سرعت رو به افزایش است؛ و پیشرفت‌‌‌های تکنولوژیک همچون هوش مصنوعی که می‌توانند با حفظ کارهای تکراری و وقت‌‌‌گیر، کار ما را تقویت کنند.

همه اینها را باید به چشم ابزارهایی ببینید که می‌توانید به کمکشان آزمایش و خطا کنید. اما مهم‌ترین بخش این است که بدانید دقیقا می‌‌‌خواهید چه چیزی را حل کنید. بعد از پیمودن دو گام اول، باید فهمیده باشید دنبال چه نوع زندگی هستید و تحقق آن چقدر برایتان هزینه دارد تا بتوانید برای رسیدن به آن از یک‌سری از ابزارهای مدرن استفاده کنید.

این فرآیند مسیریابی و رسیدن به پاسخ، که عکس روش سنتی انجام می‌شود (اینجا در گام آخر به کار می‌‌‌رسیم)، به متد«کار معکوس» معروف است و یکی از بهترین روش‌هایی است که هرکسی در این لحظه بی‌‌‌همتای تاریخی می‌تواند از آن استفاده کند تا بیاموزد چگونه هوشمندانه‌‌‌تر کار کند تا زندگی بهتری داشته باشد.

این متد عملا تغییری اساسی در مواجهه‌‌‌مان با کار و زندگی است و با پیروی از آن به جای اینکه مطابق دیدگاه سنتی اول به کار و پول فکر کنیم، می‌توانیم از اولویت‌‌‌های اصلی زندگی‌‌‌مان شروع کنیم و از آنجا به سمت تصمیم‌گیری‌‌‌های مربوط به کار و پول برویم.

نکته مهم این فرآیند این است که بفهمیم چه زندگی‌‌‌ای می‌‌‌خواهیم؟ شاید این سوال در ظاهر ساده به نظر بیاید، اما در عمل سوال چالش‌‌‌برانگیزی است. حقیقتا به دنبال چه هستیم؟ می‌‌‌خواهیم چگونه زندگی کنیم؟ آن هم در این دنیایی که هر لحظه در حال تغییر است. آیا می‌‌‌خواهیم زمان بیشتری را در کنار خانواده باشیم؟ رشد شخصی و یادگیری اولویت ماست یا به دنبال استقلال مالی و آزادی بیشتر در کار هستیم؟

وقتی بفهمیم که می‌‌‌خواهیم چگونه زندگی کنیم، در واقع نقطه آغاز تعیین هزینه‌‌‌های آن زندگی را مشخص می‌‌‌کنیم، چون حالا می‌توانیم حساب کنیم که برای سبک زندگی مورد نظرمان چقدر پول لازم داریم. فقط باید حواسمان باشد که دقیق و واقعی باشیم و از خودمان بپرسیم «با چقدر پول راضی می‌‌‌شوم؟» تا بعد ببینیم برای رسیدن به این مبلغ به چه نوع کاری احتیاج داریم.

نکته‌‌‌ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که «کار معکوس» به این معنا نیست که به کل از کار فاصله بگیریم یا آن را بی‌‌‌اهمیت جلوه دهیم، بلکه به این معناست که باید اولویت‌‌‌ها و اهدافمان را به روشنی بشناسیم تا در یک مسیر نادرست به فرسودگی و بی‌انگیزگی نرسیم و با استفاده از ابزارهایی که به ما امکان می‌دهند هوشمندانه‌‌‌تر و با استرس کمتری کار کنیم، کیفیت زندگی‌‌‌مان را بهبود دهیم. «کار معکوس» شیوه‌‌‌ای کاربردی برای دستیابی به زندگی آگاهانه‌‌‌تر و معنادارتر است. با این روش نه‌تنها می‌توانیم به اهداف مالی و شغلی‌‌‌مان برسیم، بلکه معنای زندگی را هم پیدا می‌‌‌کنیم و می‌توانیم رضایت را تجربه کنیم.

منبع: Fast Company