شب چهارباغ، شبی برای اصفهان

چه‌که علی دهباشی در‌این شب‌های بخارا ثابت کرده، محفل فرهنگ و هنر، سوای سلبریتی‌های کتاب‌ساز معنا می‌دهد.

بگذریم... مقدمات شب را اول خورشید مهیا می‌کند، با غروب! تا شاید این شب چهارباغ هم با تاخیراتش طلوع کند.

اولین سخنران مرتضی بخردی است. هنرمندی که خودش را عاشق اصفهان می‌داند و اولین گالری اصفهان را با نام کلاسیک راه‌اندازی کرده. او از بیست و‌پنج‌سال زندگی در چهارباغ و قهوه‌خانه‌هاش سخن می‌گوید از خاطرات پدرش و پدر بزرگش در همین چهارباغ. آنطور که می‌گوید، در آن سال‌ها کارگر‌ها و معماران صبح خود را در همین قهوه‌خانه‌ها شروع می‌کردند. گو که آغاز روز از چهارباغ بوده و چایِ قهوه‌خانه‌های این خیابان و پایان روز هم. آن‌طور که بخردی صمیمانه تعریف می‌کند سال‌ها بعد کافه پولونیا همین نقش را برای روشنفکران و نویسندگان ایفا می‌کند. اما در ادامه، او از چهارباغ انتقادات شدیدی دارد. می‌گوید، این چیزی که از چهارباغ درست کرده‌اند مجموعه‌ای از کافه‌ها و فست‌فودهاست و غذاها.

سخنران بعدی مهسا جزینی روزنامه‌نگار و نویسنده است. او می‌گوید: ما در اصفهان یک‌چهارباغ داریم. یعنی بعد از چهارباغ نیازی نیست بگوییم عباسی و همه با شنیدن چهارباغ یک چهارباغ را متصوریم. در عین حال، با تغییرات و تعمیرات غیر اصولی و تخریب‌های مترو، هویت و اشتراک معنایی وجود ندارد و هرکس چهارباغ را به شکلی کاملا شخصی در ذهنش برساخته‌است. او در پی پیوندی از همین افتراق‌ها و دیدگاه‌های متفاوت در شب چهارباغ است و در ادامه بخشی از روایت شاهرخ مسکوب را در رابطه با چهارباغ می‌خواند.

در این بین علی دهباشی نقبی به ادبیات در اصفهان می‌زند. او مجله زنده‌رود را نمادی از تداوم هنر در این شهر می‌داند و اعتقاد دارد یکی از عناصر اصفهان همین تداوم فرهنگ و هنر در این شهر است.

علی خدایی، داستان نویس سخنران بعدیست. صحبت‌های او با اشاره به سفرنامه‌ها شروع می‌شود از حسن کسایی و جمالزاده سخن می‌گوید و خاطراتشان در چهارباغ. این‌که همه‌ی بزرگان در خاطراتشان از قدم زدن در چهارباغ نوشته‌اند و آنچه دیده‌اند. از گشودگی این خیابان به هر چیز نویی. مثلا ساعت فروش‌ها و آوردن ساعت دیواری برای اولین بار  یا مثلا کافه‌هایی که لهستانی‌ها راه انداختند و برای اولین بار شیر قهوه و کیک را باب کردند. خدایی این نوآوری‌ها را ادامه می‌دهد و مثالی شبیه اولین سالن‌های بیلیارد و تلویزیون رنگی را می‌زند و در آخر قسمتی از آدم‌های چهارباغ را می‌خواند، آن بخشی که مربوط است به کتابفروشی سپاهانی، معروف‌ترین کتابفروشی هنوز سرپایِ خود چهارباغ.

شب چهارباغ با متن حامد قصری ادامه پیدا می‌کند، این‌متن را که قصری خودش شمرده و درست و البته با ته لهجه‌ی اصفهانی‌اش می‌خواند از تاریخ اصفهان شروع می‌شود، از پایتختی اصفهان و شکل گیری چهارباغ در زمان قاجار. از ساخت جوی سنگی میان این خیابان تا سالن‌های تئاتری که برای نخستین‌بار در همین خیابان بنا شد. او اعتقاد دارد از همین زمان‌ها، چهارباغ عمومی‌تر شد و همه طبقات به آن رفت و آمد بیشتری داشتند. اما جان کلام متن قصری بر می‌گردد به هتل جهان، همان هتلی که ۱۲۹۵ ساخته شد و در سال ۱۳۰۷ نامش جهان شد و صادق هدایت هم در‌آن اقامت داشت. او در متنش روایتی از ماجراهای میرزاده عشقی و همین هتل را نیز می‌خواند‌ و بعد از آن شاهد مستندی هستیم از‌او با نام "خرده روایت‌هایی از چهارباغ".

محوری پایین اصلاحی صفحه 8

بعد از تماشای مستند صحبت‌های بهارک کشانی  هنرمند و معمار را می‌شنویم. او سخنرانی‌اش را با اشاره با لزوم ایجاد بانک اطلاعات اصفهان شروع می‌کند و خودش را در معماری و شهرسازی وام‌دار مکتب اصفهان می‌داند. می‌گوید، از آنجا که اصفهان در طول تاریخ خودش دارای مدنیت قدرتمندی بوده، هنوز هم می‌تواند یک کل منسجم را شکل دهد و شگفتی آنجاست که این هویت و کلیت در عین تکثر است. هویتی که از کالبد شهر جدا نیست، همانطور که شاه‌عباس هم برای ساخت یک ساختار جدید ابتدا سعی در شکل‌بندی و پیکربندی شهر داشت. کشانی در ادامه با بیان روایات مختلفی که در نام‌گذاری چهارباغ گفته شده، این نکته را پررنگ می‌کند که همه‌ این روایات و ابهامات چهارباغ و معناهای مستتر در آن را می‌سازد.

در بخش پایانی مهرداد خورسندی نویسنده کتاب مردمان چهارباغ از اولین‌های این خیابان و اصفهان می‌گوید. نخستین سیستم فاضلاب در همین خیابان بوده، همانطور که نخستین آب لوله‌کشی هم در همین خیابان احداث شده و در اختیار مردم قرار گرفته است. او فکر می‌کند، مردمان چهارباغ نوعی غبارروبی از چهره‌های ناشناس شهر و این خیابان است، نوعی زنده نگه داشتن تاریخ.

حالا دیگر چهارباغ در تاریکی شب میزبان رفت و شد آدم‌های اصفهان است. منتظر است تا ساعاتی بعد، زیر ابری از آلودگی دراز بکشد، شبیه خطی نورانی از شمال تا جنوب اصفهان منقوش شود و بخوابد.