اجاره بی‌حساب‌وکتاب، گریبان‌گیری که شوخی نیست

«تلفن بابام رو یواشکی برداشتم. ببینه سکته می کنه. همین ۴ ماه پیش قلبش رو عمل کردیم.»

دست‌هایش را در هم قفل می‌کند. بعد بازشان می‌کند و به دسته صندلی گیر می‌اندازد. دست‌ها می‌روند به سمت کیف. آخر منصرف می‌شود و ناآرام، روی پایش قرار می‌گیرند.

«اجاره رو سر سال تمدید کردیم. می‌خواد فشار بیاره بلند شیم. گفته خونه رو لازم دارند. بازنشستگی بابا ۱۰ تومنه. اجاره‌شده ۱۲ تومن. شوخیه مگه؟!»

نه! شوخی نیست. اجاره بی‌حساب‌وکتاب شوخی نیست.

«به هر کی شد رو زدم. همه غرورمو زیر پا گذاشتم...»

ذهنم می‌رود سمت آماری که هرروز، هرماه و هرسال از وضعیت بحرانی اجاره‌نشینی منتشر می‌شود. چرخ می‌خورد روی وام‌های ودیعه مسکن، میلیون میلیون‌هایی که برای مالکین چیزی نیست و برای مستأجران همه‌چیز است. در فاصله بین سال‌های ۹۵ تا ۱۴۰۱، ۴۷۰ هزار خانوار به جمع مستاجران افزوده‌شده‌اند. ۹۲ درصد این تعداد متوسط‌های رو به پایین بوده‌اند: دهک‌های ۱ تا ۶ اقتصادی.

«پیام که اومد سر مامان بابا رو گرم کردیم. بهش گفتم از این پیام کلاهبرداریاست. نباید بازشون کنیم. مامانم ولی فکر کنم بو برده. دیدم یواشکی تو آشپزخونه گریه می‌کرد. به روش نیاوردم که مجبور نشم حرف بزنم. ولی آخرش چی؟ گوشی رو یواشکی آورده‌ام. بابام ببینه نیست می‌فهمه... سکته می کنه... .»

صدای مرد می‌لرزد. سر شماره را چک می‌کنم. عدل‌ ایران است. ابلاغ، واقعی است.

«بحث جونشه... شوخی نیست. به خدا شوخی نیست... .»

صبر می‌کنم کمی آرام بگیرد. توضیح بیشتر می‌خواهم.

«اجاره رو یه هو برد بالا. خیلی گشتیم. پیدا نکردیم خونه. چون مامان بابا شرایطشون خاصه باید نزدیک خودمون باشند. مجبور شدیم زیر باربریم. ۱۲ تومن اجاره با حقوق ۱۰ میلیونی بابا. هنوز دنبال خونه می‌گردیم. تا یکی دو ماه دیگه یه جا پیدا می‌کنیم بلاخره. ولی گفته مأمور میاره. دوماهه اجاره عقب‌افتاده. داریم می‌ریم تو ماه سوم. سه ماه بشه حق فسخ داره. می‌دونم می‌خواد خونه رو تحویلش بدیم ولی کاش مهلت می‌داد. به مأمور نمی‌کشه، اصلا به دادگاه نمی‌کشه... بابام بفهمه بعد یه عمری باید بره دادگاه سکته می کنه. به خدا سکته می کنه...»

خیالم راحت می‌شود.

«پس دارید می‌رید؟»

جواب مثبت می‌دهد. تأکید می‌کند: «تا یکی دو ماه دیگه. قول می‌دم... هر جوری باشه جورش می‌کنم.»

«قرارداد هم دارید. مالک هم دنبال خونه است. درسته؟» تأیید می‌کند.

«نگران نباشید. شرایط دستور تخلیه رو ندارید. تا روزی که دادگاه تعیین وقت کنه و جلسه تون تشکیل بشه چند ماهی زمان می‌بره. با قولی که به من دادید روز جلسه تون وقتی می‌رسه که شما قبلا ملک رو تحویل دادید. فقط خواسته نگرانتون کنه. فکر دادگاه نباشید. برید دنبال خونه.»

درمانده و نامطمئن نگاهم می‌کند. سؤال‌ها در صورتش موج می‌خورند. نوک زبانش آمده که بپرسد: «شوخی می‌کنید؟!»