آرزوهای شمالی ترامپ

توالی دولت‌های ترامپ و بایدن نشان می‌دهد ضمن تفاوت‌‌‌‌‌های ایدئولوژیکی که بین آنها وجود دارد، نوسازی زیرساخت‌های آمریکا، محدود‌کردن نفوذ بین‌المللی چین و تقویت صنایع داخلی مانند نیمه‌‌‌‌‌هادی‌‌‌‌‌ها، باتری‌ها و خودروهای برقی از اهداف هر دو رئیس‌جمهور است. در روزهای آغازین دولت دوم ترامپ، بررسی اینکه ادعاهای اخیر او در راستای منافع استراتژیک بلندمدت آمریکا هست یا خیر، ‌‌‌‌‌ شایان‌توجه است. در طول تاریخ، کنترل داشتن بر مسیرهای تجاری معادل با قدرت جهانی درنظر گرفته‌شده‌است.

جاده‌ابریشم باستانی، نه‌‌‌‌‌تنها مسیری برای تجارت بود، بلکه به‌عنوان اتوبانی برای ردوبدل‌کردن ایده‌‌‌‌‌ها، فناوری و فرهنگ عمل می‌کرد. تمدن‌های بزرگ، فراز و فرود خود را در طول این شاهراه‌‌‌‌‌های حیاتی پشت‌سر گذاشته‌اند. به‌عنوان مثال شکوفایی و پایایی بیشتر نیمه‌شرقی امپراتوری روم که یک‌هزاره بیشتر از نیمه غربی آن دوام آورد، عمدتا به علت کنترل بر راه‌های تجاری حیاتی بود. به همین ترتیب، امپراتوری‌‌‌‌‌های عثمانی و صفوی تا زمانی‌که بر دالان‌های تجاری کلیدی تسلط داشتند، نفوذ خود را حفظ کردند. وقتی قدرت‌های اروپایی به مسیرهای دریایی تسلط یافتند و مسیرهای دریایی مستقیم به چین و آمریکا را کشف کردند، موقعیت خاورمیانه به‌عنوان کریدور تجاری شرق به غرب دنیا تضعیف شد و در پی آن قدرت این امپراتوری‌‌‌‌‌ها نیز کاهش‌یافت. قرن‌ها بعد، ابتکار یک جاده، یک کمربند چین نمایانگر تلاشی مدرن از سوی یک قدرت در حال ظهور برای بازسازی مسیرهای تجاری جهانی به نفع خود است که به‌طور موثر سعی در احیا و بازآفرینی الگوهای بازرگانی جاده‌ابریشم باستانی دارد؛ اما این‌بار تحت‌تاثیر چین به‌جای واسطه‌‌‌‌‌های خاورمیانه‌‌‌‌‌ای.

تغییرات اقلیمی در حال تبدیل‌کردن قطب‌شمال به یک مسیر آبی قابل‌ناوبری است. یک مسیر آبی تجاری که تا پایان دهه‌جاری قابل‌استفاده است. این موضوع تا حد قابل‌قبولی تفکر استراتژیک امروز آمریکا را توضیح می‌دهد. این تحولات نکات غیر‌قابل‌انکاری از جمله استفاده، سکونت و تجاری‌شدن شمال یخ‌‌‌‌‌زده کانادا، تقویت موقعیت استراتژیک گرینلند برای مدیریت تجارت قطب شمال، عدم‌توانایی دانمارک و کانادا برای ایجاد و حفظ امنیت این مسیر جدید را در پی دارد.

تمرکز ترامپ بر کانال پاناما با این الگوی استراتژیک همخوانی دارد. با افزایش اهمیت اقتصادهای حاشیه اقیانوس آرام، کنترل این پیوند حیاتی بین اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام به‌طور فزاینده‌ای حیاتی می‌شود. این الگوهای استراتژیک، اصرار ترامپ بر بازگرداندن مدیریت کانال پاناما را توضیح می‌دهد. با افزایش اهمیت اقتصادی اقیانوس آرام، کنترل این پیوند حیاتی بین اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس به‌طور فزاینده‌ای اهمیت پیدا می‌کند. همین منطق در موردعلاقه ایالات‌متحده به دیگر نقاط تنگه دریایی مانند تنگه مالاکا و تنگه تایوان نیز صدق می‌کند. با به‌دست‌‌‌‌‌ آوردن کنترل بر کانادا، گرینلند و کانال پاناما، ایالات‌متحده به‌طور موثری موقعیت خود را در قلب شبکه‌‌‌‌‌های تجاری جهانی برای دهه‌های آتی حفظ خواهد کرد. 

هشدارهای ترامپ درباره احتمال دور‌شدن کشورهای بریکس از دلار، این درک از تسلط بر مسیرهای تجاری را هم در حوزه‌های فیزیکی و هم دیجیتال بیشتر روشن می‌کند. همان‌طور که کنترل مسیرهای تجاری فیزیکی مانند کانال پاناما یا گذرگاه‌‌‌‌‌های قطبی قدرت کنترل بر جریان کالاها ایجاد می‌کند، نقش دلار آمریکا به‌عنوان ارز ذخیره جهانی نمایانگر کنترل بر بخش مالی تجارت نیز هست. دلار به‌عنوان تسهیل‌‌‌‌‌کننده اصلی معاملات بین‌المللی عمل می‌کند و به‌طور موثر سیستم مالی آمریکا را به اندازه چهارراه‌‌‌‌‌های تجاری باستانی حیاتی می‌سازد. قدرت نظامی در نهایت به‌قدرت اقتصادی بستگی دارد و در دنیای امروز، این قدرت از کنترل مسیرهای تجاری فیزیکی و زیرساخت مالی دیجیتال که تجارت‌جهانی را ممکن می‌‌‌‌‌سازند، ناشی می‌شود.

درحالی‌که اظهارات ترامپ درباره الحاق کانادا ممکن است افراطی به‌نظر برسد، ولی منعکس‌‌‌‌‌کننده شناسایی دقیق واقعیت‌های ژئوپلیتیک نوظهور است. با باز‌شدن مسیرهای تجاری جدید در قطب‌شمال در پی گرمایش جهانی و ادامه انتقال قدرت اقتصادی جهانی به سمت اقیانوس آرام، کنترل موقعیت‌های جغرافیایی کلیدی به‌طور فزاینده‌ای برای حفظ قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا حیاتی می‌شود. در نهایت درس بنیادی تاریخ روشن و مشخص است. کشورهایی که صاحب کنترل بر شریان‌‌‌‌‌های حیاتی تجارت هستند، نفوذ و قدرت خود را حفظ می‌کنند و در طرف مقابل، حاشیه‌‌‌‌‌نشین‌‌‌‌‌ها رو به افول باقی می‌‌‌‌‌مانند. در این خصوص، اظهارات ترامپ اگرچه افراطی؛ اما در راستای الگوهای دیرینه رقابت بین قدرت‌های بزرگ و کنترل بر تجارت‌جهانی است.

* فارغ‌التحصیل اقتصاد دانشگاه بریتیش‌کلمبیا